اهل حق
شباهت نورعلی و عبدالوهاب؛دو جاسوس بریتانیا تحریف قرآن: از جمله وظایف مهم دیگری که در دستورالعمل جاسوسان اعزامی به کشورهای اسلامی آمده این است که: «باید با این دستاویز که قرآن کم و زیاد شده است در آن تردید افکند و قرآن های ساختگی که کاستی ها و افزونی هایی داشته باشند را توزیع نمود»(دستهای ناپیدا ص74) نورعلی نیز عیناً با طرحی نو که بتواند موضوع را به شیعیان به قبولاند و حساسیت برانگیز هم نباشد می نویسد:« گرچه از قرآن خیلی تحدیف شده و آنچه مانده درست است»(آثارالحق ج1ص394گفتار1308) یا در جای دیگر صریح تر وارد عمل شده و می گوید:« به طوری که معروف است قرآن در اصل 32 جزء بوده» (آثارالحق ج1ص423گفتار1371) و جای دیگر هم همان را تکرار می کند که:« قرآن در اصل 32 جزء بوده است»(آثارالحق ج1ص427گفتار1386) و برای این که به دستور فراهم آوردن قرآن های ساختگی هم عمل کرده باشد می گوید:« سرانجام (مجموعه کلامات رؤساء قبل این طایفه) عین قرآن است»(آثارالحق ج1ص495گفتار1578) و بهرام الهی فرزندش هم گفتارهای او را «همچون قرآن» می داند(آثارالحق ج1ص بعد از پیشگفتار) لکن نورعلی بطور مرموزانه با بکار گرفتن« تحذیف» خواسته است ننگ قائل به تحریف قرآن بودن را برای خویش فراهم نیاورد. شباهت نورعلی و عبدالوهاب؛دو جاسوس بریتانیا درباره اسلام: در کتاب «اسلام را چگونه بکوبیم» که وزارت مستعمرات انگلیس جهت مأموران جاسوس کشورهای اسلامی تهیه نموده آمده است: « مسلمانان باید باور کنند که منظور پیامبر از اسلام همه ادیان است چه نصرانیت و چه یهودیت و مقصود تنها پیروان محمد نیست زیرا قرآن همه دینداران را مسلمان می خواند»(دستهای ناپیدا ص69) نورعلی الهی در اجرای این بند از دستور سیاست انهدام اسلام به دست مأموران استخدام شده چنین انجام وظیفه می نماید:« هیچ یک از ادیان اهل کتاب با هم اختلافی ندارند»(آثارالحق ج1ص398گفتار1289) و سپس او که نسبت به دین خود حساسیت ندارد را دارای مرام حق می شناساند می نویسد: «هر کس تمام ادیان را محترم می شمرد مرامش بر حق است»(آثارالحق ج1ص174گفتار612) و خلاصه در جای دیگر کار را تمام کرده و می گوید: «هر وقت تمام پیغمبران و اولیاء همه را برحق دیدی و این دین و آن دین برایت نماند آن وقت وارد عرفان شده ای »(آثارالحق ج1ص21گفتار43) اگر صورت گفتارها با دستورها عیناً مطابقت نمی کند متوجه هستید که در معنا و اصل با هم یکی است در حقیقت گفتارها همان را انجام می دهد و تاثیرمی بخشد که دستورها خواسته اند. ادامه دارد.... امسال از خدا صبر و بردباری زیاد در برابر مشکلاتی که می دونم تو زندگی هر کسی هست و آرامش و امیدی که همه بهش نیاز دارن و سلامتی و شادی که خیلی ها در آرزوش هستن رو درخواست دارم ! من توی سالی که گذشت یاد گرفتم که ببخشم کسانی رو که شاید باعث خیلی از ناراحتی ها و مشکلاتم بودند اما یاد گرفتم که هیچ وقت هیچ چیز رو فراموش نکنم چه تلخ و چه شیرین . یاد گرفتم بپذیرم خودم رو و اطرافیانم رو همون طوری که هستن و می خوان باشن و یاد گرفتم که توی این دنیای خیلی بزرگ من خیلی کوچیکم و من یک انسانم روی این کره ی خاکی بخش کوچکی از این جهان هستی و هر بار هر شب که به آسمون نگاه می کنم یادم میفته که اگر من برای هر چیز کوچک ولو بسیار ناراحت کننده بخوام عمرمو ، تنها فرصتمو از دست بدم اگر چه به هیچ جای این دنیای بزرگ بر نمی خوره اما این خودم هستم که آسیب می بینم چرا که این جا ، امروز و اکنون فقط خودم هستم ، تنهای تنها و خدایی که در هر صورت بازم وجود داره ، با من هست ، برای همیشه یکی از دوستان در بخش نظرات مطلبی را عنوان کرده اند که جواب آن را لازم دانستم. متن نظر سلام علی جان نمی دونم برای چه و به چه دلیل با این آیین به مخالفت برخاستی به گفته خودت مادرت مشعشی و پدرت شاهحیاسی بوده پس خودت هم اهل حق بودی و یا هستی . اگر از این راه کناره گرفتی و نمیدانم چرا، بدان که چیز بزرگی را از دست داده ای. قرار نیست کسی که خود گمراه شده دیگران را هم به گمراهی بکشد و به مقدسات دیگران توهین کند خود پیامبر و مولا علی در لشکر کشی هایی که داشتند دستور می دادند که به هیچ یک از مقدسات و آیین برادرانمان توهین نکنید. حال شما و وبلاگ های همچون شما به راحتی به مقدس ترین فرد ای آیین لقب شیطان می بندید. مگر این فرد(سلطان) کسی را به گناه کردن دعوت کرده و یا به کشت و کشتار دعوت کرده و یا توهین به مقدسات ادیان دیگر دعوت کرده که شما همچنین لقب را برای او می گذارید..... با سلام جناب آقای داوود عزیز بنده اهانتی به عزیزان اهل حق در مطالب گفته شده خود نمیبینم این وبلاگ تنها به نقد مکتب ننگین نورعلی و نظرات آن می پردازد در مطالب جناب عالی گفته شد که بنده لقب شیطان را به سلطان داده ام که بنده به یاد ندارم چنین جسارتی کرده باشم تنها بنده نورعلی را شیطان نامیده ام آن هم بنا به گفته خود نورعلی بوده که گفته من برادر خوانده شیطان هستم(دکتر بهرام در گفتار 1919، جلد1، صفحه630،و همچنین صفحه457، گفتار1475، مىگوید: پدرم گفت شیطان به من گفت من برادر تو هستم و با من بسیار محبت کرد و مرا در آغوش گرفت و فلسفه تکامل حیوانات را براى من گفت) در مورد پدر و مادرم و آیین آنها باید عرض کنم بله پدر من مکتبی بوده اما چون برای ازدواج با مادرم که مشعشعی بوده مشکل داشته از مکتب جدا شده(قبل از این که مکتبی باشد اهل حق ذوالنوری بوده )، اما مادرم همچنان بر آیین خود است من هم مدتها با افکار و کتابهای نورعلی و بهرام (مثلا نومعنویت گرا) به سر میبردم به شکلی که تمامی کتابهای نورعلی و دوکتاب بهرام را از بر داشتم و بدلایلی..... از این مکتب پوچ جدا شدم. بسیاری از فامیلهای مادری بنده اهل حق هستند و دوستانی که مطالب و گفتگوهای بنده را در کلوب دنبال می کنند خوب میدانند که در بعضی مواقع بهتر از هر اهل حقی از اهل حق دفاع کرده ام(جایی که بنا حق چیزی را به اهل حق نسبت دهند یا تمسخری در کار باشد) باز هم متذکر می شوم که بنده تنها به نقد مکتب میپردازم و در این مهم نیز از بعضی از دوستان اهل حق کمک میگیرم و در همین جا هم از همه دوستان اهل حق برای پرداختن به نقد جریان مکتب درخواست یاری را دارم. و در پایان در مورد دین و مکتب و آیین خودم باید عرض کنم که.......... در پناه حق یاعلی مددی مردان هوادار مکتب نور علی الهی در سال 1363 با مردم منطقه درگیری داشته که منجر به کشته و زخمی و معلول شدن مردم منطقه هشتگرد شده است تصاویر حاضر تصاویری از درگیری سال 1363 در منطقه هشتگرد بین طرفداران مکتب نور علی الهی و مردم هشتگرد می باشد.بعد میگن اینا تروریست نیستن، این شورشها تماما با دستور عجوزه کور شیخ جانی شکل گرفته بود که در دهه 60 رهبری تمام ترورها و شورشهای مکتب را به عهده داشت.
فرارسیدن ایام سوگواری را به همه دوستان تسلیت میگم نور علی الهی معروف به استاد الهی با اسم واقعی فتح الله جیحون آبادی وقتی واقعه جسارت پدرش نعمت الله جیحون آبادی را به صندوق سلطان اسحاق نقل می کند این جسارت پدرش را هم با شجاعت نقل می کند.گویا بازگو کردن آن هتک حرمت و بی ادبی پدرش هم نوعی شجاعت بوده است. این کار نور علی می تواند در لفافه یک مساله را هم برساند و آن اینکه نور علی می خواهد بگوید که پدرم ادم بی اعتقادی بوده است و به سلطان جسارت نموده است. نور علی می گوید: پدرم دید حالم خیلی بد است فرمود مرا بردند جلو پنجره مرقد سلطان و در رختخواب خواباندند در همان موقع تشریف می برم و میمیرم و دیگر........... "شب می شود پدرم می فرماید من این پسر را از مادرش امانت گرفته ام جنازه اش را می گذارم روی مرقد سلطان سلطان او را زنده کند و........... نصف شب می شود کمی دعا و زاری و لابه می کند می بیند خبری نشد تبرزین را برمی دارد و به جان صندوق ضریح می افتد و می گوید من ضامن شده ام باید زنده اش کنی تا به دست مادرش برسانم بعد او را ببر........ خلاصه آنقدر به صندوق سلطان می زند که آن را خرد می کند و فقط چارچوبش باقی می ماند. آثارالحق ج1 صفحه 593 این داستان هر چند دروغ ولی از زبان دروغگو خود گویای مطالبی است که خواننده ناخود آگاه به ذات فرد پی خواهد برد و خواهد فهمید که اینها اگر چه ادعای اهل حق بودن را دارند اما هیچگاه به اهل حق اعتقاد نداشته و ندارند و سلطان را هم تا وقتی قبول دارند که باب میل آنها کار کند. شباهت نورعلی و عبدالوهاب؛دو جاسوس بریتانیا شناخت نقش هر«مسلک» آور«ابداعی» را می توان با آنالیزه نمودن افکار و عقاید او فراهم آورد وآنگاه مشخص خواهد شد که «دین ابداعی» با چه مطابقت دارد. ویران کردن کعبه: وزارت مستعمرات بریتانیای کبیر(انگلستان) مسترهمفر را مامور کشورهای اسلامی می کند و محمدبن عبدالوهاب بر اثر آمادگیهای روحی که داشته ماموریت ایجاد مذهبی نه شیعه و نه سنی در مرکز اسلام را به عهده می گیرد و موفق هم می شود و او را دستور می دهند به «ویران کردن کعبه، با این دستاویز که این بنا از باقی مانده های بت پرستی است و جلوگیری از انجام حج» که باید تحقق یابد.(دستهای ناپیدا ص82) شباهت نقش نورعلی الهی در انجام این بند را می توان در این دید که می نویسد:«کعبه ما همان جم است پس وقتی در جم حاضر می شویم باید احرام ببندیم»(آثارالحق ج1ص72گفتار234) و هم درباره تولد خیالی خود می نویسد:«من هم در خانه خدا مرقد سلطان به دنیا آمدم....»(آثارالحق ج1ص597گفتار1863) ملاحظه کنید درست آنچه وظیفه بوده است تحقق یافته و امروز طایفه جیحون آبادی به سوی گور نورعلی در هشتگرد نماز می گذارند و به جای کعبه طوافش می کنند. ادامه دارد.... سرانجام اربعین فرا میرسد، برای آنان که دل در گرو محبت دوست دارند و جانشان جز با نام و یاد معشوق قرار نمیگیرد. اربعین فرصتی است برای اندیشیدن، تفکر در حکمت این فراز بیفرود در عالم، تأمل در علت این تلاطم بیبدیل در خلقت و فحص در پی دلیل این محشر کبری که از ازل تا ابد خلایق را شاهد حیرتزده خود ساخته است. و این بار نوبت عقیله بنیهاشم(س) است که کار ناتمام حسین(ع) به پایان رساند و آنگاه که سر حنجر بریده بر فراز نی به نظاره نشسته، این زینب(س) است که سراسیمه به میان پیکرهای بیسر میشتابد و پس از یافتن تن پارهپاره برادر، بدن صدچاک حسین(ع) را بر دستان رنجور و خسته خود به سوی آسمان میگیرد و ندا برمیآورد که «اللهم تقبل منا هذا القلیل» بارالها، این قربانی ناچیز در برابر عظمتت را از ما بپذیر و اگر نیک بنگری، این صدای علی(ع) و زهرا(س) است که از بغض فروخورده زینب(س) به گوش میرسد و این دستان آدم، ابراهیم، اسحاق(س) و احمد(ص) است که به بازوان ناتوان زینب(س) در برداشتن این بار سنگین مدد میرساند. سخن زینب ترجمان «قالوا بلی» است که در ازل مایه خلقت انسان شد و خون حسین(ع) بهای سنگینی است که حق از خلق میستاند تا به رغم این همه ناسپاسی و ظلم فرزندان آدم برابر حضرتش، آفرینش انسان معنا یابد. توبه گرگ مرگه وقتی نور علی الهی مورد کم لطفی اهل حقها قرار گرفت برای اینکه خود را از این غربت نجات دهد با ورود به دفتر آیت اله بروجردی به همراه چند تن دیگر اعلام نمود که من شیعه هستم و از اهل حق توبه نموده ام.که با این کار کمی موقعیت خود را تثبیت کند.نوه ایت الله بروجردی در این جریان حضور داشته و بعد از چاپ کتاب برهان الحق و ..... موضع گیری بر علیه نور علی نموده است که بدین شرح است: ......نامبرده یعنی نور علی الهی که متاسفانه نوشته های او را این اواخر با نام بی مسمای "آثارالحق" و "برهان الحق" انتشار داده اند با جمعی از افرادی که با او هم عقیده بوده اند به آیت الله بروجردی (ره) رجوع نمودند و از عقایدی که داشتند توبه نمودند. ولی گویا متاسفانه این توبه را به لحاظ تخطئه سایر خاندانهای اهل حق و جلب توجه شیعیان انجام دادند تا بتوانند تحت پوشش این شهرت بکار خود ادامه دهند. ان شاء الله نسل جوان و تحصیل کرده ما به این مورد توجه داشته باشند که صاحبان این گونه گفتارها نظری جز هدم دیانت حقه ندارند.
و اکنون کاروان حسین(ع) به اربعین رسیده است، اندکی مجال میدهد تا همراهان تازه به این قافله بپیوندد و به زودی حرکت را به سوی عاشورایی دیگر برای رسیدن به عبودیت از سر خواهد گرفت و کیست که حسین(ع) را در این فانی شدن و در شرمگینی و خضوع، در عین از خودگذشتگی در راه معبود همراهی کند؟
Design By : Pichak |