اهل حق
لب تشنه بود ، تشنة یک جرعه آب بود از بسکه شعله ور شده بود آتش دلش یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد آخر شبیه جد غریبش شهید شد غربت برای آل علی تازگی نداشت تا سایه بان پیکر نورانیش شوند اما فدای بی کفن دشت کربلا گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود و لیک به خون جگر شود 27آبان ماه 1380 یاد آور پرکشیدن صدایی آسمانی هفت سال از جنایت ننگین مکتبیها در قتل سید خلیل عالی نژاد گذشت،خلیلی که بارها به علت پیگیری های مکرر خود در رد گروه ننگین و شیطانی مکتب نورعلی بارها و بارها توسط افراد این مسلک خود ساخته تهدید به قتل شده بود،و بهترین زمان برای اجرای این نقشه شوم زمانی بود که سید خلیل از ایران خارج شده بود و در گوتنبرگ سوئد زندگی می کرد،که با دستور دکتر بهرام الهی که ید طولایی در حذف فیزیکی مخالفان دارد و اجرای گروهای ترور این فرقه ننگین سید خلیل را مظلومانه و غریبانه در دفتر کارش به قتل می رسانند و جنازه بی جان او را به آتش میکشند.یقینا این اولین و آخرین جنایت گروهک تروریستی مکتب نمی باشد. گزارش تصویری از هفتمین سالگرد سید خلیل عالی نژاد: بازسازی آرامگاه استاد سید خلیل عالی نژاد هژیر مهر افروز استاد محمد رضا درویشی از جمله مواردی که بی هیچ تردید نمی تواند تراوش فکری و نشانه عقائد دینی استاد نور علی الهی باشد, مسأله یکسان سازی انسان های کامل عرشی نظیر پیامبران و امامان با خاک نشینان معمولی فرشی است. که مسلک هایی مانند (اهل حق) و فرقه های (صوفیه) و (شیخیه) بر اساس آن تأسیس شده است. تا بدین وسیله سران خود را همشان سفیران و صاحب منصبان الهی قرار داده، و به مسلک و فرقه ای که نه تنها در اسلام جایگاهی ندارد بلکه اصول اعتقادی و آداب و سنن مرسوم نزد آنها را که با اسلام مغایر است در پس چنین ادعائی واهی و خرافی کمرنگ سازند. و مهم تر از امتیازات اسلام در جوامع اسلامی بهره مند باشند. ادامه دارد... آنچه بعد از مرگ استاد ادامه یافت گفته های بهرام با آنچه در مکتب استاد اصل است تفاوت دارد، زیرا استاد معتقد است «اشخاص هر کدام لیاقتی دارند و هر کدام به مقامی از این مقامات می رسند، پس نمیتوانیم بگوئیم فلان آقا که به کمال رسید میشود حضرت پیغمبر یا حضرت علی» و همین تفهیم کننده این است که گفتار«درکره زمین و در میان بشر، وجودی کاملتر از وجود حضرت علی و وجود حضرت سلطان نمیبینیم، خالص و ناخالص مخلوط است تا با اضافه کردن نام «سلطان» راه را بر مظهرسازی و ناجی بدلی که در مکتب کنونی مخصوص بهرام الهی میباشد باز سازد. موضوع دیگری که باید در مکتب عصر استاد و بعد از مرگ او مورد توجه قرار گیرد تا فهم شود که آنچه را بهرام الهی فراهم آورده با افکار و عقائد استاد مغایر است، مسأله مظهرسازی معصوم برای غیرمعصوم است؛ که بهرام الهی متولی مکتب بعد از مرگ استاد با طرح «خدای زمان»(مبانی معنویت فطری ص45) آن را مخصوص ولی مطلق که امام هر عصر و زمان است دانسته، مینویسد: «خدای زمان وجهالله در هر زمان آینه مظهریت مطلق، ولی مطلق»(مبانی معنویت فطری ص177) است؛ سپس برای «خدای زمان»که ولی مطلق میداند مظهر قائل شده، مینویسد: «منظور از خدای زمان جلوه هدایت او برای تعلیم و تربیت است که در بعضی زمانها طبق فهم و ادراک مردمان آن زمان جلوهگر میشود»(مبانی معنویت فطری پاورقی ص80)، این جلوهگر را «اولیاءالله حقیقی»( مبانی معنویت فطری ص111) و «مردان خدا»( مبانی معنویت فطری ص98) دانسته، میگوید: «یاران ماهیت»( مبانی معنویت فطری ص193) و ماهیت را روح کل اولین مخلوق و مظهر کامل میداند و معتقد است در کنار پیامبران مطرح شدهاند. و این به دو لحاظ با آنچه در مکتب استاد اصل میباشد منافات دارد: الف: استاد بعد از اینکه علی امیرالمؤمنین (ع) را «مظهر خدا» یعنی «محل ظهور ذات خدا» میداند با این اشاره که «وقتی توجه به خدا کردید و حضور قلب پیدا کردید» به آنجائی رسیدهاید «که در آینه مظهر علی جلوه ذات خدا را» میبیند، «وجهالله برای شما ثابت شده است» نمیگوید: مظهر خدا، مهمان ذات تو میشود و تو نیز به مقام مظهریت میرسی. ب: استاد دستور داده است آنچه را به تأئید ادله اربعه نرسید قبول نداریم، مظهریت خدا برای غیرمعصوم، و مظهریت معصوم جهت دوم مقام عصمت به تأئید عصمت نمیرسد، در این صورت آنچه به عنوان مظهریت در مکتب بعد از استاد رائج است مردود میباشد. به همین اعتبار باید بپذیریم گفته «علی رفت شاه خوشین آمد» یا «امام صادق (ع) مظهر بنیامین بوده» نمیتواند عقیده استاد باشد؛ خصوصاً با این اشتباه که میگوید: «و بنیامین مظهر حضرت صادق است»(آثارالحق ج2ص50گفتار152) آنچه بعد از مرگ استاد ادامه یافت بهرام الهی به این اصل اعتقادی مذهب تشیع که استاد آن را به عنوان دین خود پذیرفته گوشزد کرده، و میپذیرد؛ حتی مینویسد: «ولی خدا همیشه در روی زمین هست» در کنار بیان اصل مهم که «زمین هیچگاه خالی از وجود ولی نمیتواند باشد» بدون اینکه اشاره به معصوم بودن «ولی» نموده باشد، یا زمین هیچ وقت خالی از نماینده خدا نیست زمینه را برای طرح نمایندگی خدا در همین موقعیت جهت مردان و زنان که صاحب مقامات معنوی میباشند فراهم آورده، غیر معصوم را ناجی در کنار ناجیان ادیان، خاصه حضرت مهدی موجود موعود میشناساند. زیرا آنجا که «بهرام» را برای «زرتشتیان»، «ایلیا» را برای «یهودان»، «عیسی» را برای «مسیحیان» حضرت مهدی «ارواحنافدا» را نزد «مسلمانان» ناجی میشناسد و معرفی میکند، با اضافه «غیره» در پی نام مبارک حضرت امام زمان «اروحنافدا» مردان و زنان مقدسی را در پی مقامی قرار میدهد که مخصوص حضرت مهدی «ارواحنافدا» امام آخر زمان میباشد. چنانکه مینویسد: «در میان گذشتگان اولیا و نوابغ معنوی بودهاند در میان ما نیز باید چنین افرادی باشند» این افراد که میگوید باید در میان ما حضور داشته باشند، همان «غیره»اند که در کنار وجود نازنین حضرت مهدی «ارواحنافدا» به عنوان ناجی معرفی شدهاند که با «این عشق الهی را در وجود کسانی جز انبیاء و امامان نیز میتوان سراغ گرفت» تعریفشان کرده است. که این با آنچه در مکتب استاد اصل است تفاوت دارد، زیرا استاد معتقد است..... ادامه دارد.... آنچه بعد از مرگ استاد ادامه یافت با مرگ استاد همانطور که دارایی او بین ورثه تقسیم گردید، جلسات روزهای دوشنبه و چهارشنبه با چند تن از شرکت کنندگان آن به بهرام الهی رسید، که آن را به نام «مکتب الهی» فعال نموده، و به جذب سر سپرده پرداخت. اگر بخواهیم جزئیات تغییرات دو مکتب زمان استاد و بعد از مرگ او را مورد بررسی قرار دهیم تألیفی جداگانه و خواندنی خواهد شد که «این زمان بگذار تا وقت دگر»، ولی اشاره به یکی دو مورد بسیار مهم که میتواند تفاوتهای بین دو مکتب را مشخص کند از ضروریات بوده، به همین لحاظ فشرده و فهرستوار اشارهای به آن نموده، و تفحص پیرامون آن را به زمانی دیگر حواله میدهم 1ـ همانطور که اشاره نمودیم، استاد بین «مذهب» خود، «مسلک» پدری و «رشته فقری» که طریقت هم خوانده است تفاوت قایل شده، خویش را شیعه و طریقت پدری را که مربوط به خود او نیز میشود «صاحب زمانی» معرفی نموده، معتقد است سلسلهاش «میرسد به امام زمان» که البته طرح مسأله طریقهاش به نام حضرت امام زمان «ارواحنافداه» اشاره و قبول داشتن اصل «مهدویت» در اسلام اهل بیت(ع) است. که به اعتقاد مسلمانی، منجی تمامی ادیان که ذات واحد به نام ناجی است که حضرت امام قائم غائب موجود موعود میباشد. بهرام الهی به این اصل اعتقادی مذهب تشیع که استاد آن را به عنوان دین خود پذیرفته...... ادامه دارد..... ولادت با سعادت حضرت امام رضا (ع) مبارک باد پلک خورشید به فرمان تو بر می خیزد نگاهی به کتاب علی اکبر زمانی در طول قریب به ربع قرن که با ایشان(نورعلی الهی) از نزدیک مراوده و آشنائی داشتم، او را با این خصوصیت زشتی (که در آثارالق گفته شده) نیافتم . مهمتر، می خواهم اشاره کنم این شناختی را که من دارم و از زندگی دوستانه بدون مرید و مرادی با او به دست آورده ام،هر کس تمایل داشته باشد می تواند با جداسازی افکار و عقائد دیگرانی که با هر نسبت- سببی یا نسبی- به هنگام تدوین «آثارالحق» با گفتارها توام کرده اند، پی به این حقیقت گمشده می برند که استاد غیر از گفتارهای دستکاری شده می باشد و یقیناَ در طریق رضای استاد قرار گرفته است. زیرا شبی که با مطالعه «آثارالحق» به چنین نتیجه ای رسیدم خوشحال شدم کاری در قبال ربع قرن رفاقت با دوست اهل معرفتم انجام بدهم. به سنت مسلمانی با حمد و سوره یادش را عزیز داشته، و درعالم واقعه او را دیدم که مثل همیشه با همان صفا و صمیمیت به سوی من می آید، به من نزدیک شد و گفت: نمی خواهی انچه را یافته ای مکتوب کنی؟ خندیدم و پرسیدم : چه چیز را یافته ام که باید مکتوب کنم؟ آثارالحق را که نیم سوخته بود، به من نشان داد. به خود آمدم، عرق پیشانی و صورتم را چنان خیس کرده بود که ناچار به استفاده از دستمال شدم.بدون اینکه در فهم واقعه از کسی کمک گیرم، آنچه را دیده بودم چنین تعبیر کردم: قسمت سوخته «آثارالحق» همان بی ربط هائی است که به او نسبت داده اند و اینکه گفت: « نمی خواهی آنچه را یافته ای مکتوب کنی»، یعنی باید آثارالحق از آنچه به جهت تأمین منافع شخصی خود، به من نسبت داده اند پاک شود. و چون نمی خواستم در کار مطلب تکانی «آثارالحق» وارد شده، و در مظان دشمنی آنان که آثارالحق باعث گرمی بازارشان گردیده قرار گیرم، با نگارش این دفتر که نتیجه گشت و گذار شبانه در «آثارالحق» است خار و گل را از هم جدا نموده، شاید حق دوستی را نسبت به رفیق شفیق درست پیمانی که بدون توجه به حیثیت اعتقادی، علمی و اجتماعی او،متأسفانه مورد سوء استفاده نزدیکان خود قرار گرفته است ادا کرده، و حق نمک- که سنت ایرانیان شریف می باشد- را پاس داشته، به نوبه خود در حد توان خویش، خدمتی در حق استاد و دوستداران واقعی او انجام داده باشم. ادامه دارد.... نویسنده این کتاب که از دوستان نورعلی بوده با نگاهی متفاوت به آثار این کتاب را نگارده و و پرده از افکار شوم بهرام در دست بردن در گفتارهای پدر و تحریف آنان برداشته به شکلی که بهرام الهی را یک خیانت کار به گفتارهای پدر معرفی کرده که رسم امانت داری را بجا نیاورده و منافع شخصی را بر گفتارهای و توصیه های پدر قبل از مرگ ترجیح داده است. کتاب با حجم کمی که دارد اما بسیار تاثیر گذار میباشد به شکلی که بنده را تا حدی به فکر فرو برده تا از نقد گفتارهای نورعلی دست بر دارم و به چهره شیطانی بهرام سر کرده فعلی مکتب بپردازم. بنده امروز 200 جلد از این کتاب را خریداری کردم و به یکی از بازار یابهای خ انقلاب دادم تا جلوی انتشارات جیحون آنها را بفروشد و مزدش را فروش کتابها قرار دادم. در روزهای آینده مطالبی از این کتاب را در وبلاگ قرار خواهم داد کتابی در نقد آثارالحق نوشته شده است اما متاسفانه این کتاب در واقع به دست دوستان نور علی الهی و دشمنان بهرام الهی نوشته شده است و در واقع نوعی تسویه حساب شخصی با فرزند نور علی الهی یعنی دکتر بهرام الهی است.
مردی که درد های دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشة حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحامِ هلهله های کنیزکان
فریاد استغاثة او بی جواب بود
هر چند آب دادن تشنه ثواب بود
آری دعای خسته دلان مستجاب بود
در آن دیار کشتن مظلوم باب بود
بال کبوتران حرم را شتاب بود
آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود
هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود
هم داغدیدة شرر آفتاب بود
بهرام الهی پایه آنچه را بعد از مرگ استاد ادامه داده را بر چنین اصول ابداعی خیالی قرار داده است از (گفتارهائی) که معصوم را در مقام مظهریت الهی می شناخته، وجودش را محل تجلی و ظهور خصوصیات مخصوص ذات حق می دانسته استفاده کرده است؛ برای امثال (سلطان سهاک) یا (شاه خوشین) و دیگرانی که برای (اهل حق) مسلکی عزیز و محترم می باشند ادعای مظهریت نموده و افرادی که زندگیشان بیشتر به قصه های محلی و داستان های اساطیری شباهت دارد، مهم تر اینکه هویت آنها حتی در قوم و قبیله و مسلکی که به نام آنها برقرار مانده اند مبهم است و در کنار انسان های ربانی، آسمانی، که در مقام دون حق، فوق مخلوق شناخته شده اند قرار داده است، تا بتواند با طرح چنین باطلی.....
صبح ، از سمت خراسان تو بر می خیزد
نور ، هر صبح می افتد به در خانه ی تو
بعد از گوشه ی چشمان تو برمی خیزد
می کند مست ، ملائک را در حال سجود
عطر سبزی که از ایوان تو بر می خیزد
تا کسی زیر رواق تو دلش می گیرد
ابر می پیچد و باران تو بر می خیزد
با دل پاک کبوتر تو چه گفتی که هنوز
بال وا کرده پر افشان تو بر می خیزد
آخرین حلقه ی در های جهانی مولا !
درد می آید و در مان تو بر می خیزد
باز از مرو بیا ! تا که ببینی که چطور
ـ دل و دین باخته ـ ایران تو بر می خیزد
بعد از مرگ نور علی الهی عده ای از افراد که می دانستند بهرام الهی هیچگاه نتوانسته جای پدر را بگیرد دست بالا زده و سعی در تخریب بهرام الهی داشتند هر چند در این کار مقداری موفق بودند اما با قدرت و پول و ثروتی که توسط مینو توکلی به دست آورده بود اینها نتوانستند کاری جدی از پیش ببرند.
هم اکنون که بهرام الهی دوران آخر عمر خود را به سر می برد و در واقع حتی ملاقاتهایش هم محدود است ایادی مکتب ابداعی سعی دارند از این فرصت به نفع خودشان استفاده کنند و این را بگویند که بهرام الهی لیاقت جایگزینی نور علی را نداشته و ندارد و اگر هم الان است اشکال ندارد ولیکن او دیگر حق انتخاب فرد بعدی را برای قطب و رهبر شدن ندارد.
در این راستا کتابی را با نام استاد الهی در نگاهی به آثارالحق به چاپ رسانده اند که این کتاب پر است از قضاوتهای نادرست درباره نور علی الهی که او را موجودی ماورائی فرض نموده است و بهرام الهی را .......
در واقع این کتاب نوشته دست کسانی است که نور علی را منزه می دانند و بهرام الهی را فردی خیانتکار به نور علی می داند. البته جمله دوم و خیانتکار بودن به نور علی الهی را هم ما قبول داریم اما اینکه نور علی الهی را بخواهیم منزه بشماریم در حالیکه اینگونه نبوده است خودش جای بسی تاسف است؟
چرا باید وزارت ارشاد کتابی را تائید کند که .....چرا؟
آن هم انتشارات راه نیکان؟انتشاراتی که کتابهای خوبی در زمینه نقد فرقه ها چاپ کرده است اما با این کتاب لکه ننگی را بر پیشانی خود باقی گذاشته است.ای کاش این کتاب را قبل از چاپ یکبار مطالعه می کردند تا بدانند هدف از نگارش این کتاب چیست و چه اهدافی را دنبال می کند؟
Design By : Pichak |