اهل حق
در یکی از نوشتههای منسوب به این فرقه که توسط یکی از محققان خارجی تدوین یافته داستان به وجود آمدن روزه «قوالطاس» را به طور مفصل نقل کرده که تقریباً با نقل قول شاهنامه حقیقت تناسب دارد که به هر حال این نوع روزه نیز توسط سلطان اسحاق وضع گردیده است و مأخذ و منشاء آن هم جریمه نمودن برخی افراد خلافکار و خاطی بوده است. در شاهنامه حقیقت ص197-198جیحون آبادی چنین سروده است: زپس هفت کسان مستعد زان نبرد طلب کرده زانسان آن ذات فرد که سلطان غزبناک شد ز آن هدف بفرمود تا آمد آن باد و برف سه روز و سه شب برف آمد به بار فنا گشته جمله به طوف قهار که تا شه ببخشد گناهانشان دوباره کند حی پس آن جانشان ز پس آن هفتنان از ره التجا پناه برد بر حق (سلطان) بخواندند دعا بگفتند ای خالق ماه و شید (سلطان) به درگاه تو هست ما را امید کُنی آن قول طاسیان را معاف اگرچه نموده ز ارکان خلاف دوباره کنی زندشان در جهان بیایند آزاده در آشیان بنابر دعای همان، هفتان گذشت کرد شه جرم آن هفت کسان در آن عهد آن روزه یارسان سه روزش سپردند بر آن کسان به این رسم و ارکان شدی برقرار بگیرند شش روز روزه شمار سه روز بهر یاران مرّ نو نشین همه یارسان از کهین و مهین زچله ده و دو به ماه هلال به فصل زمستان به هر دور سال سه روز دیگر روزه پیوست آن بگیرند بهر قول طاسیان ده و پنج از ماه در بطن چل بگیرند آن روزه را متصل ادامه دارد.... روزة قَوَالْطاس براساس نقل بعضی از افراد اهل حق، قول به معنی اقرار و شرط و طاس به معنی کولاب برف آمده است براساس نقل همین فرد، نحوه به وجود آمدن این روزه و مناسبت آن چنین بوده است که: «هفت یار «قوالطاس» پس از مراجعت از حضور شاه ابراهیم (یکی از مرشدان و سرسلسلههای اهل حق) در بغداد و در مسیر راه در گردنه سلماس آذربایجان در وسط چله زمستان فارسی سه شبانهروز زیر کولاب برف میمانند و پس از پایان سه روز زنده بیرون میآیند آن را جشن میگیرند و آن را «قوالطاس» نام میگذارند». و میگوید: «آنچه که در تاریخ و سندیت دفتر سرانجام مشهور است این است که روزه مرّنو ابراهیم و هفت یارش به نام سلطان ترکستان است». یکی دیگر از افراد اهل حق فلسفه وجودی و نحوه به وجود آمدن روزه قوالطاس را به نحو دیگری نقل میکند و میگوید هفت نفر نسبت به شاه عالم (سلطان اسحاق) به شک و تردید افتادند بدین خاطر دستور داد سلطان به باد و برف بر آنها ببارد تا نابود شدند، بعداً با درخواست هفتنان دوباره آن را زنده کرد ولی گفت جریمه شما هفت نفر خلافکار یک ماه روزه است، که با اصرار و شفاعت هفتنان روزه آنها به سه روز تقلیل یافت و بدین مناسبت سه روز روزه، پیوست روزه مرّنو کردند. ادامه دارد..... یکی از افراد اهل حق ضمن حکایت محاصره و پیروزی، زمان و مدت روزه مرنو را چنین سروده است: ز پس آن غلامان رخشنده جام نهادند آن روز را عید نام شدی رسم بر یارسان ز آن مقام از آن عهد تا روز حشر و قیام به فصل زمستان به آن اربعین به ماه سفیدی ده و دو چنین که هر ساله ز آن وقت در آن ایام سه روز و سه شب روزه گیرند تمام هر آنکس نگیرد سه روز از شمار نگردد دگر در دو سر رستگار ز پس آن غلامان روشن ضمیر بگفتند ای پادشا کبیر که چون جمله مخلوق نفسانیند گرفتار بر دام این فانیند ندارند طاقت سه روز و سه شب بگیرند روزه به رنج و تعب امید آن چنانست بر ذات رب سه روز دگر روزه بر جای شب بگیرند یاران چنان زآن ایام که شش روز باشد به قانون تمام به هر شب یکی خدمتی پایدار کنند سبز از عشق یاران غار ز پس شاه این عهد و این رسم و راه قبول کرد آن شرطها از بقا بفرموده سلطان به آن هفتنان که کردار این روزه یارسان بدادم به یاران مرّ نو نشین که گیرند شش روزه یاران چنین ادامه دارد.... روزه مَرّنو «مَرْ» یک کلمه کردی، لکی و لری است و به معنی «غار» میباشد و «مرنو» اسم یک غار واقع در کوه «شِنْدر» مرز ایران و عراق در استان کرمانشاه است. وجه تسمیه یا جهت نام گذاری آن ـ برخی افراد اهل حق بدون ارائه سند و مدرکی نقل میکنند که سلطان صحاک و یارانش سه شبانه روز در غار مذکور در محاصره دشمنانش بدون غذا و آب بودنند و پس از آن فاتح و پیروز شدند و آن را روزه مرنو نام نهادند فعلاً در بین این فرقه سه روز روزه به نیت «روزه مرنو» مشهور است. وقت این روزه از دوازدهم «چله بزرگ» تا چهاردهم (دیماه) که روز پانزدهم عید «سلطان» و یا عید «یاری» میباشد. میگویند: «از ساعت سه نصف شب تا شش غروب باید امساک کرد». مقررات آن این است که در این سه شب نزدیکی با زنان نیز ممنوع است و در این سه روز باید هر نفر ده سیر اطعام را به عنوان نذر بدهد.بعضی در اشعارشان گفتهاند: هرکس داخل درین طریقت شد قرض او روزة حقیقــت شــد روزة تو بــود سه روز تـــمام ده بیاران درین سه روزه طعام این سه روز روزه،حالا به هر نیتی که باشد کم و بیش بین افراد فرقه رواج دارد و بر اساس نقل بعضی افراد اهل حق،این نوع روزه مرنو عمدتاً بین اهل حق های استان کرمانشاه رواج دارد اما یکی دیگر از افراد اهل حق ضمن حکایت محاصره سلطان اسحاق با یارانش نقل می کندکه سلطان اسحاق اول سه روز و سه شب را روزه اعلام کرد ولی یاران گفتند این خیلی سخت است و با درخواست آنها سه شب را تبدیل به سه روز نمود که جمعاً شش روز،روزه شد. ادامه دارد.... مثل اینکه پست قبلی به مذاق خیلی از عزیزان اهل حق خوش نیامده و مجبورم توضیحی در این خصوص داشته باشم. روزه و بحث آن نیز همچون نماز از مسائل ومشکلات این فرقه است که افراد را دچار تناقض گویی نموده است زیرا در مورد روزه یک اعتقاد و نظر منسجم و وحدت رویه ندارند .اهل حق عنوانی به نام روزه دارند و بسیاری از افراد آن همچون بقیه مسلمانان نیزاهل روزه هستند اما بخش اعظم آن که اکثریت نسبی فرقه را تشکیل داده اند یا روزه نمی گیرند و یا اکتفا به گرفتن سه روز روزه می نمایند و در آن هم احکام روزه ماه مبارک رمضان رعایت نمی شود و صرفا یک عرف مرسوم در بین این افراد است.بنابراین بحثی در مورد آن دسته افرادی که مانند بقیه مسلمانان پایبند به روزه ماه مبارک رمضان هستند ندارم و می پردازم به سه روز روزه افرادی از این فرقه که جمعیت بیشتری را تشکیل می دهند.در مورد این سه روز نیز اختلافاتی وجود دارد و در برخی مناطق آداب متفاوتی وجود دارد. امیدوارم بحث کاملی از روزه در آیین اهل حق را در این ماه عزیز خدمت دوستان ارائه دهم که اهل حق های عزیز هم با آداب دیگر خاندانهای خود بیشتر آشنا شوند و بی مطالعه دیگران را بی سواد خطاب قرار ندهند. یا علی مددی ادامه دارد...... با سلام وقبولی طاعات همه دوستان فعلا تا آخر ماه مبارک رمضان بحث تناسخ را تعطیل میکنم و در مورد روزه در آیین اهل حق گفتگویی رو شروع میکنم. اهل حق به جای یک ماه سه روز روزه می گیرند. قابض یکی از رهبران اهل حق می گوید یاران روزه نیست.....هرکس روزه بگیرد سرگردان است و آخرلامر صید گرگ بیابان می شود(مجوعه رسائل و اشعار اهل حق ص112) کاکه رحمن می گوید: هر کس یاره نگیرد روزه سه روزه گیر آن نه آتش سوزه یاران نزانان یک ماه سه روزه یعنی:هر کسی که اهل حق است روزه(رمضان) نمی گیرد اگر سه روز روزه بگیرد با آتش نمی سوزد.کسانی که اهل حق نیستند خبر ندارند که یک ماه سه روز است. اما اقسام روزه در آیین اهل حق 1-روزه مرنوی 2-روزه قولطاسی هر دو قسم روزه در تعداد روزهائی که باید روزه بگیرند مشترکند و با هم فرقی ندارند. اما در میان طوایف اختلاف است که کدام یک از این دو روزه واجب هستند؟برخی از مردم اهل حق منطقه لرستان و جمعیت اهل حق منطقه کرمانشاه قائل به وجوب روزه مرنوی هستند وبرخی دیگر مانند اهل حق های ترک زبان قائل به وجوب روزه قولطاسی هستند. ادامه دارد...... خداوندا ! به حق ا ین ماه و به حق کسی که از ابتدا تا انتهای آن، به بندگی تو پرداخته مثل فرشته ای که او را مقرب درگاهت ساخته ای و یا پیغمبری که به رسالت مبعوث نموده ای و یا بندة شایسته ای که از خواص، قرارش داده ای از تو درخواست می کنم که بر محمد و اهلبیت او درود فرست و ما را اهل کرامتهایی قرار ده که در این ماه به اولیائت داده ای و آنچه که در حق ساعیان در طاعت و بندگیت لازم کرده ای در حق ما نیز واجب گردان و ما را در زمرة کسانی قرار ده که در پرتو رحمت تو شایستگی جایگاهی رفیع در نزد تو را به دست آورده اند. ماجرای دون به دون شدن اصلی بی اصل در مرام نورعلی الهی از جمله مسائلی که در آثارمنسوب به نورعلی الهی مطرح است مسئله تناسخ است.که می نویسد:«کلیه سیر کمال همان دون دون است افلاطون خواست رمز این کلید را باز کند ولی به علت اشتباهاتی که کردتبدیل به تناسخ شد بعدا در مسلک حقیقت سلطان اسحاق دونادون را برای مردم روشن کرد»(آثارالحق ج1ص264گفتار890) هر چند که در یکی دو مورد با صراحت به نفی آن پرداخته اما آنچه که از خلال آثار او بر می آید مسئله تناسخ را نه به نام تناسخ،بلکه با عنوان «دون به دون»شدن مطرح کرده است و این دون به دون شدن را هم نسبت به خود و هم دیگران تعمیم می دهد و بر این باور است که افراد در طول مدت خلقت طولانی خود بارها و بارها عوض می شوند.اما این عوض شدن یا از دونی به دون دیگر شدن غیر از تغییرات لحظه ای و فیزیکی سریع است،منظور اصلی تغییرکلی و ماهیتی یک فرد به فرد دیگر است.وی قائل است که به علتی خاص برای مدت چند ساعت به وی مرگ روی کرده وروح او را که این روح قبلا در جسم کسی دیگر بوده بر گرفته و به جسم او حلول داده اند. چنانکه خود در این باره در کتاب آثار الحق گفته است:«تاریخ آن شبی که مرده بودم و روحم عوض شد.....»(آثارالحق ج1ص594)وسپس نتیجه می گیرد:«بعد از شهریور ماه سال 1324ه ق(در سن 11سالگی)که در مرقد سلطان روحم عوض شد و روح سید نورعلی به من دمید»(آثارالحق ج1ص595گفتار1857) ادامه دارد.... امام رضاعلیه السلام فرمود: «من قال بالتناسخ فهو کافر، ثم قال لعن الله الغلاة الاّ کانوا مجوساً الاّ کانوا نصارى الاّ کانوا قدریه الاّ کانوا مرجئه الاّ کانوا حروریه ثم قال لا تقاعدوهم و لا تصادقوهم و ابرءؤا منهم برى الله منهم». فرمود: «هرکسى که به تناسخ (به تعبیر غلاة دون بدون شدن) قائل شود او کافر است سپس فرمود، خداوند لعنت کند غلاة را آنها از مجوس و نصارى و قدریه و مرجئه و حروریه شرورتر و بدترند. سپس فرمود با آنها ننشینید و آنها را تصدیق ننمائید و از آنها بیزارى بجوئید،که خدا از آنها بیزار است» ودر روایتی دیگر آمده است «أعلم انّ الغلوّ فى النبى و الأئمةعلیهم السلام انّما یکون بالقول بالوهیتهم أو بکونهم شرکاء لله تعالى فى المعبودیه أو فى الخلق و الرزق أو اِنَّ الله تعالى حلّ فیهم أو اتحدّ بهم أو اَنّهم یعلمون الغیب بغیر وحى أو الهام من اللّه تعالى أو بالقول فى الأئمةعلیهم السلام اَنّهم کانوا انبیاء أو القول بتناسخ أرواح بعضهم الى بعض أو القول بان معرفتهم تغنى عن جمیع الطاعات و لا تکلیف معها بترک المعاصى. و القول بکلّ منها الحاد و کفر و خروج عن الدّین کما دلّت علیه الأدلة العقلیه و الآیات و الأخبار السالفه و غیرها و قد عرفت اَنَّ الائمةعلیهم السلام تبّرؤا منهم و حکموا بکفرهم و امروا بقتلهم، و ان قرع سمعک شى من الأخبار الموهمة لشى من ذلک فهى اِمّا مأوّلَة أو هى من مفتریات الغُلاة...». «بدان همانا غلوّ درباره نبى و ائمهعلیهم السلام همانا مىباشد با گفتار به الوهیت آنها یا شریک قراردادن آنها را براى خدا در معبودیت یا در خلق و یا در رزق یا بگویند خداوند حلول در ائمه کرده و یا متحّد با آنها گشته یا بگویند آنها علم غیب ذاتى دارند و بدون وحى و الهام از ناحیه خدا آنها علم غیب دارند و یا بگویند که ائمه پیامبران بودهاند یا قائل به تناسخ ارواح بعضى بر بعض دیگر (دون بدون) یا قائل شوند که شناسائى ائمه ما را بىنیاز مىکند از جمیع طاعات )سقوط عبادت( و بگویند با شناسائى دیگر مکلف به ترک معاصى نیستیم. بعد مىفرماید: قائل شدن به هریک از اینها الحاد و کفر و خارجشدن از دین است همچنانکه بر این مطلب هم ادله عقلیه هم آیات و روایات سابقه و غیر آنها دلالت دارد و به تحقیق شناختى که ائمه از این طایفه برائت جسته و حکم به کفر آنها کردهاند و دستور قتل آنها را صادر فرمودهاند و اگر به گوش اخبار موهمهاى رسید یا مؤول است یا از مفتریات(دروغ بستهاند) است». حالا حالاها ادامه داره.... اگردرباره اضافه شدن کلمه«صاحب»و«امام»به«زمان»اندیشه کنیم باورمان می شود آن حضرت جلوی زمان و پیش زمان است به این معنی که زمان پشت سر اوست پس چون حضرتش ملقب است به«صاحب الزمان»وجود نازنینش مسیطر بر زمان می باشد اینجاست که باید فهم کنیم چنین وجود مسیطر بر زمانی که زمان نتواند در او تاثیرکند،احاطه وجودیش تا چه حد است. نورعلی الهی به عمد یا به سهودانسته یا ندانسته در عصرامامت حضرتش که همه وهمه می باید راهنمائی به سوی حضرتش بوده باشیم مردم را شائق لقاء آن بزرگوارنمائیم چنان بیرحمانه تیشه برمنصب«صاحب الزمانی»حضرت صاحب الزمان می زند و می گوید«مقصود از صاحب الزمان کسی است که آن منصب را داشته باشد انهم فقط برای اموردینی است وهیچ کاری به اموردنیوی ندارد و امور دنیوی به دست اهل دنیاست»(آثارالحق ج1ص114گفتار388) نورعلی الهی در این کلام پیچیده و دو پهلوهر شخص مانند پدرش یا خودش را صاحب زمانی می داند زیرا اینان نیز مانند صوفیه خویش را درچنین منصبی خیال می کنند و متاسفانه در اذهان و افکار با خیالبافی های بی پایه و اساس جای می دهند.چنان که نورعلی الهی می گوید:«درویشهای پدرم را می گفتند درویشهای صاحب الزمانی،خاندان ما هم خاندان صاحب زمانی است در خانقاه جیحون آباد هم همه جا نوشته یا صاحب الزمان»(آثارالحق ج2ص248)اگر کسی بگوید این اطلاق به لحاظ ارادتمندی این خاندان به ساحت قدس حضرت ولی عصر می باشد می گوئیم چنین نیست منظورادعای صاحب«زمان»در عصر خود بودن است زیرا بعد از جملات فوق آماده است: دوران بی و دور شاه صاحب زمان طلوع کرد چون خور و جامه جهان «دور به دور صاحب زمان شد مثل آفتاب در جهان نمایان شد» نکته دیگر اینکه اگر مقصودشان از این جملات حضرت ولی عصر باشد همانطور که نورعلی الهی در توجیه شعر فوق پدرش دست و پای زیادی زده تا چنین ادعائی را زیر توجیهات زیادی پنهان دارد،نتوانسته زیرا توجیهات بکار گرفته شده قادر نیستند آن ادعا را پنهان کنند و اگر ما بپذیریم منظور این پدر و پسر از بکار گرفتن «صاحب زمان»حضرت مهدی (عج)است در مطلب فوق می خوانیم « مقصود از صاحب الزمان کسی است که آن منصب را داشته باشد انهم فقط برای اموردینی است وهیچ کاری به اموردنیوی ندارد و امور دنیوی به دست اهل دنیاست»یعنی اعتقادی که امامیه دارد «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء» چه می شود. در پایان باید عرض کنم بر خلاف آن چه نورعلی می گوید که «فقط برای امور دنیوی»می باشد می گویم بقاء عالم بوجود نازنین اوست وحضرتش مجرای هر عنایتی از طرف حضرت حق تعالی می باشد. اللهم عجل لولیک الفرج
Design By : Pichak |