اهل حق

مناطق زندگى فرقه اهل حق در ایران از این قرار است

الف ـ استان کرمانشاه

ش1ـ شهرستان کرمانشاه و روستاهاى گربان، روستاهاى منطقه عثمانوند و سان رستم، برخى از روستاهاى توابع ماهى دشت، و روستاهاى منطقه بیلوار به نامهاى: میان دربند، بالا دربند، پشت دربندو

ش2ـ اسلام آباد غرب و حومه آن مانند: سودان علیا و سفلى، چُنگُر حدود شصت الى هفتاد روستا از کل روستاهاى کوزران سنجابى که حدود 135 روستا مى باشد و 56% ساکنان خود کوزران پیرو مرام اهل حق مى باشند، احتمالا چهل هزار نفر از مردم اسلام آباد و حومه آن پیرو این مذهبند

ش3ـ کرند غرب و توابع آن از عمده ترین مراکز اهل حق است، علاوه بر شهر کرند ساکنان قریب به 120 روستاى تابع دهستان گهواره به جز چند روستا که پیرو مذهب شافعى مى باشند اهل حق هستند. از روستاهاى معروف منطقه کرند: حریر، سرمیل، سرخه لیزه، گهواره، بیامد، بروند، قلعه زنجیر، گردکان گور، گورا جوب و توت شامى را مى توان نام برد

جمعیت اهل حق در منطقه کرند به 150 هزار نفر تخمین زده مى شود. علاوه بر این روستاهاى بیونیش در حدود 15 روستا همگى اهل حق هستند که جزو کرند مى باشند

ش4ـ سر پل ذهاب: بیش از 20% سکنه این شهر پیرو مسلک اهل حق مى باشند و حداقل 23 روستا از حومه آن نیز همین مسلک را دارند. از روستاهاى معروف: پس پس، رشید عباس دول الیاس، جلالوند سفلى، بَلَوان و روستاهاى قَرَه بُلاغ و روستاهاى تابع دهستان بزمیر آباد را مى توان نام برد. روستاهاى حومه شهر در شعاع مساحت ده کیلومترى شهر قرار دارند ولى روستاهاى دهستان بزمیر آباد (پشت تنگ) بیش از چهل کیلومتر از شهر فاصله دارند

ش5ـ قصر شیرین: گر چه هنوز همه سکنه شهر و روستاهاى حومه قصر شیرین مورد تحقیق قرار نگرفته است ولى به نظر مى رسد بیش از ده درصد مردم آن بر مرام اهل حق مى باشند

ش6ـ صحنه و دینور: حدود سى الى چهل درصد مردم صحنه پیرو مذهب اهل حق هستند و بسیارى از روستاهاى حومه آن همین مرام را دارند. جمعیت اهل حق در بخش دینور نیز قابل توجه است. روستاهایى از کنگاور و اسد آباد نیز تحت پوشش اهل حق منطقه صحنه و دینور مى باشند

ب ـ استان لرستان

در قسمتهایى از نواحى تابعه استان لرستان نیز فرقه اهل حق به طور پراکنده سکونت دارند. از جمله این مناطق که عموماً روستایى هستند بلوران واقع در جاده اسلام آباد غرب، پل دختر و نیز حومه گراب و روستاهایى از توابع نورآباد،قسمت هایى از بوالوفا و بخشى از طایفه ذوالنور اهل حق بوده اند، گرچه در این منطقه تحول چشمگیرى صورت گرفته و با گرایشات روز افزونى که به سمت انجام فرایض دینى دیده مى شود این فرقه پایگاه فرهنگى و اجتماعى مناسبى ندارد.

ج ـ آذربایجان شرقى

در بخش ایلخچى از قصبات معروف تبریز عده اى از طرفداران «اهل حق» سکونت دارند

طبق تحقیقات به عمل آمده اهل حق هاى این ناحیه معروف به گورانى هستند که به نظر مى رسد از منطقه گوران به مرکزیت گهواره (کرند غرب) در گذشته هاى دور به این سمت مهاجرت کرده باشند.

د ـ حوالى تهران و مازندران

در هشتگرد، رودهن، بومهن و خود تهران مراکزى وجود دارند که اهل حق ساکن اند. همچنین بخشى از مردم کلاردشت، کجور و روستاهاى پول و فیروز کلا از توابع کجور اهل حق مى باشند.

هـ ـ استان زنجان و همدان

در ناحیه اسد آباد همدان و قسمتهایى از توابع آوج و رزن حد فاصل همدان و زنجان کم و بیش اهل حق به صورت پراکنده سکونت دارند

مناطق زندگى اهل حق در خارج نیز بدین شرح است.

کردستان عراق

در حوالى کرکوک افرادى از این فرقه وجود داشته اند اگر چه با نامهاى دیگر و عناوین مختلف; علاوه بر فرقه اهل حق فرقه هاى دیگر نیز در این نواحى موجود بوده که ریشه در فرهنگ ایرانیان دارند.

ترکیه، آلبانى

در ترکیه فرقه هایى وجود دارند معروف به بگتاشى که علوى نیز نامیده مى شوند و در دوره اى نبض قدرت سیاسى ـ نظامى ترکیه را در دست داشته اند; فعلا عبادتگاه آنها تکیه نام دارد. اهل حق هاى ایران آنها را یکى از شاخه هاى اهل حق مى دانند.

در کشور اروپایى آلبانى نیز عمدتاً شیعیان آنجا تحت همین نام به بگتاشى معروف اند که شیعه اى از اهل حق مى باشند.

سوریه

در کشور سوریه جمعیت قابل توجهى وجود دارند که تحت عناوین علویین، نصیریه و على اللهى معروف بوده که عمدتاً در شمال و شمال غرب آنجا سکونت دارند که اخیراً گرایشاتى به سمت انجام فرایض دینى داشته اند.

افغانستان

در قسمتهاى شمال افغانستان و برخى مناطق دیگر این کشور جمعیت قابل توجهى تحت نام على اللهى و یا اسماعیلیه معروف اند. فعلا افراد این فرقه بیشتر تحت رهبرى سید منصور نادرى در شمال این کشور نفوذ دارند.


نوشته شده در پنج شنبه 85/12/10ساعت 1:48 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

سر سپردن یا سردادن یعنى: جان فدا کردن، سر را تسلیم نمودن، به قول مولوى:

بهر عیسى جان سپارم سر دهم صد هزاران منتش بر جان نهم.

فرزندان اهل حق در هفته اول تولدشان مقارن نام گذارى باید سربسپارند. همچنین هر کس از غیر اهل حق بخواهد به این فرقه بپیوندد باید سر بدهد. والا همچون گاو بدون گاو چران سرگردان خواهد بود. «گاو بى گاوان بى گاوان گاوى، تا سر نسپارین کرده ولاوى.» گاو بدون گاوچران رها است تا سر نسپارید سر گردان هستید

براى مراسم سر دادن ولى طفل یا شخص بالغى که مى خواهد سر بدهد باید حضور پیدا کنند. ابتدا قربانى یا خدمتى را که سر سپارنده انجام داده دعا مى دهند و جمع را ختم مى کنند. سپس جمع جوز (سر دادن) منعقد مى شود.

سید و دلیل در جمع حاضر شده و اگر دلیل نباشد، سید یکى از اهل جمع را به عنوان دلیل موقت انتخاب مى کند. سید با شخصى که مى خواهد سر بسپارد یا ولى او اتمام حجت مى کند و پس از قبول طرف، دعاى مخصوص جوز را قرائت نموده آنگاه دعاى تیغ سر بریدن جوز را مى خواند و سر جوز را با رضایت حضار و شخص سر سپرده در همان ظرف جوز با تیغ دعا داده شده مى برّد

جوزها را شکسته و بین جمع نشین تقسیم مى کند. جمع نشین هر مقدار از جوز را که در دستش جا مى گیرد در کف دست چپ گذاشته پشت دست راست خود را روى کف دست چپ گذارده دعاى نذر را مى خواند و به دنبال آن تکبیر و دعاى سفره را خوانده، جمع نشین به اذن سید هر یک قسمت خود را خورده یا با قسمت نیاز بر مى دارند که دستها براى دست بوسى جمع آزاد باشد. در این وقت دلیل که در جمع نشسته است یکى از حضار را وکالت مى دهد تا با وکالت او با دست چپ دامن خادم را گرفته و دستمال را قبلا به گردن طالب یا نماینده طالب بسته، طالب هم با همان دستمال که در گردن دارد با دست چپ دامن دلیل را مى گیرد. به ترتیبى که دست راست هر سه براى دست بوسى جمع نشین آزاد باشد. آنگاه دست بوسى و دعاى رخصت مطابق معمول انجام مى گردد با این شرط که تا ختم دعاى رخصت دست هاى طالب و دلیل از دامن خادم رها نشود. پس از ختم دعاى رخصت دست ها از دامن ها آزاد گشته بلافاصله دستمال نامبرده توسط وکیل دلیل از گردن طالب باز کرده تقدیم حضور پیرو دلیل مى کند. وجه نقد پاى جوز که لااقل به ارزش دو مثقال نقره مى باشد، سهم پیر و دستمال هم سهم دلیل خواهد بود.

مى گویند: «هر کس به پیر و سید سر نسپارد و از او اطاعت ننماید همچون گاو بدون گاوچران سرگردان خواهد بود

و مقام پیر و سید در ردیف خدا مى باشد

پس از کبریا پیر باشد خدا به هر دو جهان است فرمانروا.

اسلام نیز وجود رهبر و رهنما را لازم مى داند. اما بحث در این است که چرا این آقایان از آنچه اسلام گفته دست کشیده و براى خود ساز جدید ابداع کرده اند. به تصریح قرآن کسانى که از امر و نهى برخوردارند و اطاعت و پیروى از آنان واجب مى باشد به ترتیب عبارتند از

خدا، پیامبر، امامان(5) و بعد از آنها فقهاء و مجتهدین جامع الشرایط داراى حق امر و نهى هستند، چنانکه از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روایت شده است: (الفقهاء امناء الرسل)یعنى فقیهان امین پیامبرانند. و از حضرت امیر(علیه السلام)روایت شده: (العلماء حکام على الناس) یعنى عالمان بر مردم حکومت دارند. و از امام زمان (عج) کتباً روایت شده است (و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علکیم و انا حجة الله علیهم) و در حوادثى که رخ مى دهد (اعم از دینى و دنیوى) به ناقلان سخن ما رجوع کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.

پس کسى که مى تواند جانشین خدا و پیامبر و امام گرددفقیه عالم و آشناى به احادیث و اخبار ائمه(علیهم السلام) مى باشد نه پیرو سیدى که حتى یک حدیث از ائمه نقل نمى کنند و عامى و بى سوادند و با این حال گاه خود را خدا و گاه همردیف خدا مى دانند! و عظمت و احترام قرآن را با یک تار سبیل خود مقایسه مى کنند!


نوشته شده در دوشنبه 85/12/7ساعت 2:28 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

سران اهل حق ها تبحر خاصی درشایعه سازی دارند.فرقه آتش بیگی شایعه کرده اندکه قرآنی زرد نزدآنهااست که همه آن17کیلو وزن دارد ویک صفحه آن نیزبه همان وزن است وحتی قسم قرآن زرده یکی از قسمهای رایج پیروان آنهاست وگفته اندکه آقا بخش معروف به آبش به وسیله آن اختلافات بین مردم راحل می کرده است.

نورعلی الهی در برهان الحق نوشته است:

(قرآن زرده در کلام عمومی منعکس نیست واختصاص به خانواده آتش بگی دارد)

بنا به گزارشات محلی اهل حق ها،قرآن مذکور فعلاٌ درخانه سید عزیر آقا فرزند سید ماشاءالله در کرمانشاه است.

آنچه به نظر صحیح می رسد وجود تمام سوره های قرآن بر روی یک صفحه بزرگ فلزی که وزن آن 17 من میباشد ، است بطوریکه یک صفحه حساب می شود و از طرفی یک قرآن کامل است . تلویزیون ایران وجود قرآنی با مشخصات وزنی 17 منی ( بر روی یک صفحه ) برای آن در یکی از امامزاده های ایران خبر داد احتمالا اهل حقها برای سوء استفاده شایعه کرده اند که چنین قرآنی نزد ماست.برخی معتقدند بزرگترین سوگند اهل حق ها قسم به قرآن زرده می باشد.


نوشته شده در شنبه 85/12/5ساعت 10:35 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

محتواى کتاب هاى اهل حق از سخنان بزرگان این فرقه تشکیل یافته که مربوط به معتقدات آنان است و در کنار آنها از قرآن و حدیث و احکام شریعت محمدى(صلى الله علیه وآله) خبرى نیست. این فرقه کتاب هاى خود را کلام، سرانجام، دفتر و خزانه مى نامند. کتاب ها اکثراً به صورت شعر نوشته شده است و به زبان کردى او را مانى و گورانى مى باشد. کلام هایى نیز به زبان فارسى، ترکى و لرى وجود دارد. کتاب هاى کردى بیشتر به صورت دستنویس است

در مناطقى همچون صحنه و کرند که اهل حق اکثریت دارند در جمع خانه کلام خوان با آهنگ مخصوصى همراه با نواختن تنبور کلام را مى خواند. اختلاف کلام ها از نظر گویندگان و شاعران آنهاست که کم و بیش با هم تفاوت هایى دارند اما موضوع همه آنها گویاى یک اصل واحد یعنى معتقدات اهل حق مى باشد.

در سال هاى اخیر شخصى به نام صدیق صفى زاده بورکه اى تعدادى از کتاب هاى این فرقه را از کردى به فارسى ترجمه کرده و به چاپ رسانده است. مانند: دوره هفتوانه، دوره بهلول، بزرگان یارسان و مشاهیر اهل حق. یک محقق روسى به نام و ایوانف چندین رساله که همگى به زبان فارسى نوشته شده است در کتابى به نام مجموعه رسائل و اشعار اهل حق جمع آورى کرده است. هنرى که ایوانف در گردآورى این مجموعه به کار برده است در این است که تذکرة اعلى تألیف اعلى دین (علاء الدین) دفتر دار آتش بگ را متن اصلى قرار داده و همه مطالب آن را یک جا به رتشه تحریر در آورده به طورى که بیشتر حجم کتاب رابه آن اختصاص داده است. سپس مشترکات کتاب هاى دیگر را حذف نموده و آنچه را که در تذکره نبوده از سایر کتاب هاى موجود انتخاب کرده و در یک جلد به چاپ رسانده است

دیگر کتاب هاى این فرقه و نویسندگانشان در ذیل ذکر مى گردد:

حق الحقایق یا شاهنامه حقیقت، تألیف نعمت اللّه جیحون آبادى. کلام شیخ امیر، نسخه خطى به زبان کُردى. مجموعه آیین و اندرز و رمز یارى، تألیف مجید القاضى. برهان الحق، معرفت الروح، آثار الحق، حاشیه بر شاهنامه حقیقت از تألیفات نور على الهى. گنجینه یارى، تألیف سید کاظم نیک نژاد. بیان الحق تألیف قادر طهماسبى، شناخت رهروان عشق على، تألیف داوود موحد بشیرى. سرودهاى دینى یارسان ترجمه ماشاء اللّه سورى


نوشته شده در جمعه 85/12/4ساعت 12:55 صبح توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

اهل حق گر چه از لحاظ علمی پشتوانه ضعیفی دارند و شاید بتوان گفت که اصلا پشتوانه ای ندارد اما عده ای از کشورهای خارجی و اروپائی از آنها حمایت می کنند.این کشورها که عبارتند از فرانسه و آلمان و کانادا از لحاظ مادی در صدد تقویت این فرقه هستند این سه کشور سیاست استعماری انگلیس را در زمینه ادیان تکمیل کرده اند و به هر گروهی که موجب جدا شدن تکه ای از پیکره مسلمین باشند کمک می کنند و حتی اگر دیوانه ای چند نفر را جمع کند و گروهی را تشکیل دهد به نام فلان و فلان ازآن حمایت می کنند،چراکه آنان در صدد بر هم زدن انسجام و وحدت داخلی در کشور های اسلامی هستند و با این کار موفقیت نسبی را به دست می آورند.

الان شما می بینید که تفریحگاهی در گره بان هرسین می سازند و شبانه روز غذای رایگان می دهند،!فکر می کنید این پولها از کجا می آید از جیب نظام الدین مشعشعی یا سام الدین مشعشعی؟؟نظام که پولی برای این کارها نمی دهد و الا نمی توانست در بالای شهر تهران یعنی پاسداران برج بخرد و به عیش و نوش خود بپردازد،نه این پولها از جیب نظام و سام نیست بلکه از طرف دولتهای اروپائی به این سمت هدایت می شود.

باور کنید اگه تا 10 سال دیگه من ازاین فرقه بنویسم وهر روز پست جدیدی بگذارم1000سال دیگه وقت کم دارم.

 


نوشته شده در دوشنبه 85/11/30ساعت 5:41 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

رهبران اهل حق خود را سید معرفى مى کنند و مردم بر این باورند که آنان سیّد یعنى از اولاد معصومین(علیهم السلام)مى باشند و حال آنکه چنین نیست بلکه در اصطلاح ایشان سید کسى است که از فرزندان خاندان هاى یازده گانه این فرقه باشد. براى تأیید مطلب، عین عبارت چند کتاب را نقل مى کنم: در کتاب خاکسار و اهل حق آمده است: «سادات اهل حق سید هاشمى نیستند بلکه از اولاد یکى از سر دودمان ها مى باشند.»

در کتاب دوره هفتوانه نوشته شده است: «در مسلک اهل حق خاندان هاى یازده گانه به نام سادات خوانده مى شوند. بنابراین در میان آنان سید به کسى گفته مى شود که از فرزندان خاندان هاى مزبور باشد.»

دایرة المعارف تشیع مى نویسد: «در هر روستایى یک یا چند نفر سمت پیشوایى دارند که آنها را سید مى نامند. این سیدها به معناى اسلامى کلمه یعنى از خاندان ختمى مرتبت نیستند بلکه به خاطر پیشوایى که بر مریدان تحت نظر خود دارند سید نامیده مى شوند...»

نور على الهى که خود یکى از رهبران اهل حق مى باشد در کتاب برهان الحق نوشته است: «سید کسى است که اولاد یکى از یازده خاندان باشد.


نوشته شده در یکشنبه 85/11/29ساعت 7:5 صبح توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

اختلاف بین سید و درویش از آنجا شروع مى شود که یکى از رهبران اهل حق به نام نور على الهى که از خاندان شاه حیاس (ایاز) مى باشد خود را شخصى اصلاح طلب معرفى کرده و به اعمال نظر پرداخته و آن چنان دست به توجیه و تفسیر زده است که نظراتش با هیچ یک از کتاب هاى اهل حق تطابق ندارد. او در واقع بین دو راهى گیر کرده، از یک طرف مى خواهد خود را شیعه و عارف قلمداد کند و از طرف دیگر میل دارد خود را معتقد به فرقه اهل حق معرفى نماید، اما چون مى بیند کتاب هاى این فرقه با عقاید شیعه سازش ندارد در صدد توجیه بر آمده و در استدلالات خود شب را روز و روز را شب مى نمایاند.

وى ادعا مى کند آنچه در کتاب هاى این فرقه نوشته شده به علت بى سوادى نویسندگان اهل حق، مکتوب نبودن و به طور سینه به سینه نقل شدن تحریف شده است. لذا مطالب آنها با روح این مسلک تطابق ندارد.

ایشان بیش از اینکه بخواهد به تطهیر کتاب هاى این فرقه بپردازد، به تطهیر پدرش پرداخته و سخنان او را توجیه کرده است. مثلا مى گوید: اگر کسى اشکال کند چرا پدر شما در شاهنامه حقیقت منصور حلاج را که در قرن چهارم مى زیسته با شمس تبریزى و مولوى که در قرن هفتم مى زیسته اند هم عصر دانسته؟ جواب مى دهد: ایشان به خاطر اینکه سخنانش با کتاب هاى این فرقه اختلاف پیدا نکند، طبق آثار گذشتگان این فرقه چنین گفته والا خود با آن موافق نبوده است.

نور على الهى با این گونه توجیهات مى خواهد اهل حق را مخالف تناسخ، حلول و... معرفى نماید و بگوید ما شیعه اى هستیم همانند سایر شیعیان. حتى ادعا مى کند نماز و روزه را نیز قبول داریم با این حال جمعخانه و نذر نیاز را نیز دنبال مى کنیم. ولى ایشان فراموش کرده اند که: مراسم جمع خانه ونذر و نیاز بر اساس همین افکار تناسخ و حلول و... استوار است و اگر بنا باشد پایه و ستون را منهدم کند سقف نیز فرو مى ریزد. به همین علت اکثر اهل حق با وى به مخالفت برخاسته اند. تا جایى که شصت نفر از سیدها و صاحب نظران اهل حق در تاریخ 17/2/68 در نامه اى 23 صفحه اى خطاب به مقام معظم رهبرى جمهورى اسلامى ایران و ملت ارجمند ایران، کتابهاى نور على الهى و پدرش را کتب ضاله و مکتب او را مکتبى ابداعى و دینى الحادى نامیده اندو از اعترافات شخصى به نام سیاوش نخبه زعیم که قبلا از افراد رده بالاى مکتب نور على بوده و اکنون به مخالفین او پیوسته سود جسته اند(شاید روزی اعترافات تکان دهنده اقای نخبه را بازگو کنم)

در این اطلاعیه سیاوش نخبه زعیم از جادوگرى و کارهاى زشت منافى عفت خود و نور على الهى و شیخ جانى خواهر نور على الهى پرده برداشته و حتى نام زنان و مردانى که با آنان عمل جنسى انجام گرفته، بعضى به صراحت و بعضى به صورت حرف اول نام و شهرت آنان مشخص کرده است. در کل این اطلاعیه بسیار زننده و تکان دهنده است

در پاسخ به اطلاعیه مزبور سید علاء الدین حسینى به نمایندگى از طرفداران نور على الهى که خود را اهل حق هاى مسلمان معرفى مى کنند در تاریخ 17/4/68 اطلاعیه اى 15 صفحه اى خطاب به مقام معظم رهبرى منتشر کردند و در آن اعلام نمودند 60 نفرى که اطلاعیه اى آنچنانى منتشر کرده بودند از پیروان و دوستان شیطان هستند. و مطالبى را از کتاب هاى آنان عنوان کرده اند مبنى بر اینکه آنان مسلمان نیستند، دین خود را دین مستقل مى دانند، نماز و روزه، و حج و کعبه را قبول ندارند معاد را قبول ندارند، تناسخى هستند و شیطان را مقدس مى شمارند. فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا و با عنوان کردن این آیه حکومت را تحریک و تشویق به جنگیدن با آنان نموده اند.


نوشته شده در پنج شنبه 85/11/26ساعت 7:55 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

با سلام . ضمن تسلیت به مناسبت ایام سوگواری شهادت امام سجاد (ع) و سالروز تخریب قبور ائمه عسکریین
مطالب زیر را خدمت ‏شما عرضه میکنم :

ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:
چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:
 
پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد.
 او فرمود از ظلم به کسی که بر علیه تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز

 


نوشته شده در چهارشنبه 85/11/25ساعت 7:38 صبح توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

دینى است التقاطى زیرا اعتقاد اهل حق ترکیبى است از: عقاید زرتشتى، مسیحى، کلیمى، مهر پرستى، مانوى، هندو، مزدکى، متصوفه، اسلام و فرقه هاى غالى.

به عنوان مثال هفت تن این فرقه شبیه هفت امشاسپندان زرتشتیهاست. کیفیت تولد رهبران این فرقه مثل شاه خوشین و فرزندان سلطان اسحاق شبیه به تولد حضرت عیسى است و خدا خواندن آنان همچون خدا خواندن و پسر خدا دانستن حضرت عیسى توسط مسیحیان است. روزه آنان همچون روزه یهودیان است که به مناسبت حادثه هاى مختلف مقرر شده است بیا و بس ساج نارى که در محضر خورشید بوده یا حضرت على(علیه السلام) خود پس از شهادت به خورشید پیوسته، شبیه آیین مهر پرستى است وتناسخ برگرفته از آیین هندو مى باشد. و پیر و مریدى و سرسپردگى از متصوفه اتخاذ شده است

و خداخواندن حضرت على(علیه السلام) از فرقه هاى غالى که در اصل نیز به اعتراف خودشان از پیروان نصیر هستند که در کتابهاى کلامى به نصیریه و نمیریه شهرت دارند.

در اینجا به مقایسه هفت تن با هفت امشاسپندان در دین زرتشت مى پردازم

اوستا امشاسپندان را چنین مى ستاید: «امشاسپندان شهر یارن تیز بین بلند بالاى زورمند دلیر اهورایى را مى ستایم که هر هفت یکسان اندیشند، یکسان سخن گویند، کردارى یکسان دارند و همه رایک پدر و یک سرور است: اهوره مزدا.»

سلطان اسحاق نیز خود را خدا معرفى مى کند و هفتوانه که هر هفت نفر فرزندان او هستند و آنان را همچون هفت تن نخست بلکه عین آنان مى داند این چنین وصف مى کند: «سکه شرط و دست نور هفت فرزن، قفلشان نه آسمان زمین کرد بن.» یعنى: سکه شرط به دست آن هفت فرزند نورانى است، آنان آسمان و زمین را با قفل خود بسته اند. همانطور که ملاحظه مى فرمایید هفت تن اهل حق کپى هفت امشا سپندان دین زرتشت مى باشد و هیچ سنخیتى با دین اسلام ندارد

نویسندگان فعلى اهل حق نیز با اینکه در ظاهر همه خود را مسلمان معرفى مى کنند اما در کتابهاى خود مواضع ضد و نقیضى دارند. بعضى همچون نور على الهى نه تنها خود را مسلمان بلکه شیعه ناب نامیده اند; برخى دیگر دین خود را دینى مستقل دانسته و اعلان کرده اند، هر کسى با داشتن این دین خود را مسلمان معرفى کند کافر است. چنانکه قادر طهماسبى یکى از نویسندگان اهل حق مى گوید: «همه مى دانیم که مبناى یارى و شرط و اقرار یارسان پیرو پادشاهى است اهل حق تابع دستورات سرانجام پردیورى است.دیگرتابع مذهب یامکتب دیگری نیست.

زیرا چنین قانونى را براى خود دین مى داند نه مسلک که منفک از مذهبى باشد. مشاهده مى نماییم بعضى از نویسندگان و دسته اى از پیروانشان خود را تابع شریعت محمدى معرفى نموده و مى نمایند... یک فرد اهل حق با داشتن شارب و سه روز روزه و به جا نیاوردن سنت قرآن و در عین حال که تابع دستورات سرانجامى است اگر ادعاى مسلمانى نماید استغفر اللّه کفر گفته است.»

و سید کاظم نیک نژاد مى نویسد: «دین یارى ارتباطى با هیچ یک از ادیان ندارد، دینى است مستقل. قدیمى ترین راه و رسمى است که شالوده اش قبل از خلقت و هرگونه پیدایش ریخته شد.»

«حق آن است که آنچه این طایفه دین خود مى دانند، نه دین است و نه مذهب و مسلک بلکه محملى است براى رسیدن به خواسته هاى مادى اعم از مالى و جنسی و سیاسى براى رهبران این گروه که تنها سوژه آنان موسیقى، کارهاى هنرى وسائل جنسى است. اما به عنوان دین حرفى براى گفتن ندارند»


نوشته شده در سه شنبه 85/11/24ساعت 2:21 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

جیحون آبادى مى گوید: قرآن سى و دو جزء بوده است. سى جزء آن در امور شرع و فروع دین بود. و دو جزء دیگر اصل و اصول دین حق است که در سینه پیامبر ثبت و ضبط بود. این دو جزء همان سرّ مگو است. پیامبر اصول و احکام شرعى را بیان کرد اما سرّ مگو را افشا نکرد.

بر او گشت قرآن نزول از اله بُدى سى و دو جزء در اصطلاح

که سى جزء آن حجت شرع بود به قانون آیین آن فرع بود

دو جزو دگر اصل دین حق است به اهل حقیقت پس او ناطق است

که سرّ مگو آن بُدى در اصول بُدى ثبت در سینه آن رسول

اصول شریعت بیان کرد او زبان بست دیگر به سرّ مگو

در جاى دیگر کتمان خدایى حضرت على(علیه السلام) را سرّ مگو دانسته است

محمد از آن گشت حاجت قبول که بسپرد سر را به زوج بتول

گرفتى چنان دامن او به صدق به اوصاف او اول آمد به نطق

بگفتا على اول و آخر است خداوند در باطن و ظاهر است

جز حیدر نباشد به من کس خدا که دیدم همه اوست در دو سرا

على گفت با احمد اى نیک رو نکن کشف بر کس تو سرّ مگو

و گاهى در مقدمه کتابهایشان نوشته شده است

مطالب این کتابها سرّ مگو است براى غیر اهلش بازگو نشود.

یکى از دلایلى که اهل حق به طور شفاهى خدایى حضرت على(علیه السلام) را انکار مى کنند ولى در کتابهایشان به آن تصریح شده است، همین مسأله سرّ مگو است. بنابراین از مجموع مطالب گفته شده و سرّ مگوهاى مختلف مى توان به این نتیجه رسید که مراد آنان از سرّ مگو همان تقیه است. چون مى دانند مردم آگاه و مسلمان نه داستان سى و دو جزء بودن قرآن را مى پذیرند و نه خدایى حضرت على (ع) و نه مطالبى که در کتاب هاى آنان وجود دارد.

خلاصه: اینکه هر جا اهل حقها درما نده شده وجوابی برای گفتن ندارندحتی برای مریدان خود تنها به گفتن سر مگو است پناه برده وازجواب دادن سر باز می زنند.البته با این مکتب پوچالی وبی ریشه جوابی ندارند که بدهند.


نوشته شده در یکشنبه 85/11/22ساعت 8:6 صبح توسط علی آبادانی نظرات ( ) |

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

Design By : Pichak