روزي دختري در هندوستان زاييد .گفتند كار كيست گفت كار مرتاض محل . كودك را نزد مرتاض بردند و پس از هزار دشنام به او دادند مرتاض فقط با تبسم به انها نگاه كرد گفت ( كه اينطور) . دو سال گذشت مرتاض با ناز از كودك نگهداري كرد و طعنه ميشنيد . مادر از دوري فرزند دلتنگ شد واقعيت را گفت . گفت كه كار همسايه بوده نه مرتاض . مردم نزد مرتاض رفتند و عذر خواهي كردند . مرتاض با تبسم كودك را به مادر برگرداند و فقط گفت ( كه اينطور) . ......
برادر ارجمند وقتت را هدر ميدهي ؛ما هيچيم هيچ ؛ انكار هيچ دردت را دوا نميكند. به قول نازنينم ؛ نيشم زنند و نوشم شود / ياحق