" تخم جن "

زاهد از بي کاري با ما بازي دارد تخم جن

اندر اين بازي سري پر باده دارد تخم جن

يک دمي گويد گنه کردن خطا باشد به ما

در همان دم خود خطاکاري نمايد تخم جن

بر سر منبر نماز و در پس آن ظالمي

دو هوا و در عمل يک بام دارد تخم جن

آورد يک ملتي را پشت خود در يک زمان

با زبان بازي خودش را مي چپاند تخم جن

حيله و مکر و ريا را درس شيطان مي دهد

روبهان را پاک حيران مي نمايد تخم جن

گر ببيند دختري را دامن ميني به پا

زير چشمي زير دامن را بپايد تخم جن

بعد از آن هم مي برد او را کمي پندش دهد

عاقبت بيچاره را صيغه نمايد تخم جن

دخترک در بين اگر گويد که من نابالغم

حاجي شرح عايشه بر او بخواند تخم جن

دختران ازبهر روزي خودفروشي مي کنند

او دکان دين فروشي مي گشايد تخم جن

تا ابد بر روي خود هرگز نيارد اين ستم

رو که نيست اين سنگ پاي تازي باشد تخم جن

واي از اين ملت که شد خام زبان زاهدان

با زبان ما را به سلاخي بيارد تخم جن

زاهد است وجلوه در محراب و منبر مي کند

رند ما گفتا که در خلوت چه خواهد تخم جن

بابک اسحاقي