اول وآخرم يار
با افتخار ميگويم كه يكي از يارستان الحق هستم
در همه جاي دنيا افراد خوب و بد با اديان مختلف زندگي ميكنن ولي تاكنون نشنيده يودم كه در كشور خودمان اختلاف نظر تا حدي شود كه مذهب ديگران را به سخره بگيرن .
چرا هيچ وقت ريشه يابي نميكنيم كه اين بلاي جان مردم همون نفاق است (تفرقه بنداز و حكومت كن) با عمل بنا درست ميشود نه در سخن
متاسفانه افرادي در مملكتمان هستند كه اديان هر مذهب را تناسب با سياستهاي آن مملكت ميدانند و بيشتر به خاطر رسيدن به اهداف پوچي كه تمام سران اهل حق و پيامبران دين اسلام آن را نفي ميكنند حاضرند به هر كاري دست بزنند
امام حسين (ع) در سفري از ايران ميگذشتند در يكي از كوهاي كرمانشاه توقفي داشتند در آنجا چشمه اي بود ايشان در آن چشمه غسل كردند از آن زمان تاكنون براي مردم اهل حق آن چشمه مكان مقدسي است و بنام چشمه غسلان ناميده شد مردم اهل حق براي شفاعت ديگران از آن چشمه آب ميبرند و مينوشند به نيت شفا پس چطور ميتوان اينطور قضاوت كنيم ؟
بياييد با هم برابر و برادر باشيم چه اهل حق باشيم چه مسلمان چه مسيحي و........
عزيزان بايد به اهل حق، حق بديم چرا؟
چون به اعتقاداتشون پايبندند و انسانيت رو در حد اعلا اجرا ميکنن نه مثل ماها فقط ريا بکنن
يا حق
اري اهل حق حقيقت است مسلمان است
اهل حق صداقت و معرفت دارد برادر کشي ندارد اهل حق ادعا نيست اهل حق خدا را دارد.
اول آخرم يار ياحق
ازافرادي که درپاسخ{اعتراض}به اين وبلاگ امدند تشکرميکنم
يکي از اهل حق هاي اذربايجان
پيروان آيين يارسان(اهل حق)پيرواني کامل وبه تکامل رسيده هستند.واينکه شما مي گوييد آيا مسلمان هستند خدمت شما عرض کنم که اگر شما اسلام ومسلمان بودن را به مسجد رفتن ونماز وروضه خواندن مي دانيد پس مسلمان نيستند ولي اگر به دعا ومناجات واعتقاد به توحيد ومعاد وپاکي وراستي ونيستي وردا مي دانيد پس اهل حق مسلمان دو آتشه است. در ضمن براي آن دسته از اشخاصي که بويي از انسانيت نبرده اند واين آيين والا را به تمسخر گرفته اند متاسفم واميدوارم روزي چوب گناهان خود را بخورند. در پناه حق
بسم الله
با سلام
اينها اسمشان مسلمان هست و اشهد را مي گويند.
سلام
واقعا واسه شما متاسفم که داري هر چي به اون دهنب مي ياد مي نوسي.
هر کس يه ديني داره بعدا خودش جواب پس مي ده تو کسي نيستي که بخواي نظر بدي.
اون دنيا دامنتو مي گيرم که اين قدر چرند گفتي.
علي يارت
يا مهـــدي صاحب زمان (عج)، جانم به قربانت بيا روشن کن اين ظلمتسرا ، دستم به دامانت، بيا آرام جــــــان ما تويي؛ کــــــام و روان ما تــــــويي جانها فـــــداي چشــــم تو؛ با ناي قــــــرآنت بيامخمــــــــور جام بادهام؛ مستـــم ز پــا افـــتادهام چشمان طفل و مرد و زن؛ گشته چراغانت بيـــــااي حجّـت و نــور خدا، غايب ز چه از ديــــــدهها؟
دادم قســـم جانـــا تو را؛ بر جـــان جانانت بيـــــاعالــــــم همه خواهـــان تو؛ سر در خط فرمان تو ميــــزان فقط ميزان تو؛ با عــــدل و ميزانت بيـــــاعصيانگران در اين جهان ظلم و خديعت ميکنندبهر ســــر گردنکــــــشان؛ با تيــــغ برّانت بيـــــــا اي عاشـق ايــزد پسند؛ بنما نظر بر «هوشمند»من را رهـا بنـــماي بنــد؛ با لطف شايانت بيــــــا